پرنیان
آن گاه که درهاى آسمان گشوده شد و پرتوى از نور رخشان امامت بر زمین تابید ، مژده اى شادی بخش، دلهاى زمینیان را فراگرفت وتاریکناى سلطه گرى وهواپرستى، با زایش رهبرى ربّانى ورهاننده، به رسوایى افتاد. وعلى بن موسى الرضا علیه السلام به عنوان سرچشمه اى از نیکى ومهربانى وهدایت رخ نمود، پناهگاهى پدید آمد که خدا پرستان را در خود گرد آورد. چشمه های خروشان تو را می شناسند دور سقاخانه می گردد نسیم آسمان چشم او پر می شود می نشیند در نگاه خیس او محمد عزیزی«نسیم» پای خود را می گذارم در حرم با کبوترهای گنبد می روم شاپرکها، تشنه دیدار نور چشم خود را در حرم وا می کنند شمع جمع شاپرکهایی رضا آن گل زیبا گل خوشبو تویی می شوم من روز و شب همسایه ات روی این گنبد طلا و قشنگ زیر این گنبد طلایی هست تا بیایی دوباره می شنوی در هوا بوی بال پیچیده روز و شب، کار من فقط این است: بالهایم پر از نوازش اوست
یازدهم ذى القعده سال 148 هجرى که امام رئوف ما زاده شد،
زاد روز آن رهبر هشتمین بر شیفتگان حضرتش خجسته باد.
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
دانه می پاشد کنار حوض آب
چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان
مثل یک گل، سایه فواره ها
قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا
از دلم پر می کشد اندوه و غم
توی خال آسمان گم می شوم
شادمان سر می رسند از راه دور
شمع را یکباره پیدا می کنند
ای کلید ساده مشکل گشا
ای رضا جان ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها
می شود چتر دو بالم سایه ات
خانه ای دارم از شکوفه و نور
خانه پاک و روشنی دارم
زیر باران دانه های بلور
صحن مردی که ضامن آهوست
آه، گوش تمام مردم شهر
پر موسیقی غریبی اوست
دوست من! بگو که تا حالا
چند دفعه به مشهد آمده ای؟
اشکی از چشم خسته ریخته ای؟
بوسه ای بر ضریح او زده ای؟
عطر پاک گلاب، از هر سو
می چکد قطره اشکی از چشمت
باز با یاد ضامن آهو
در زمین، عطر غنچه های دعا
شهر مشهد همیشه لبریز است
از صمیمیت امام رضا
حرف او، با پرنده ها گفتن
پر زدن در نگاه گنبد نور
زیر لب یا رضا رضا گفتن
چون شب و روز بر سر حرمم
راستی خوش به حال من، آری
بچه ها، من کبوتر حرمم ...
Design By : Pichak |