پرنیان
چند روزی گذشت و از شرهانی و فکه هر روز خبر خوشی می رسید. نماز مغرب و عشا را خواندیم و مشغول خوردن شام بودیم که سردار تماس گرفت : « چه خبر؟ » گفتم : شهدا خود را رساندند گفت:«فردا صبح شهدا را به سمت تهران حرکت بده» گفتم: سردار !چند روز دیگه اجازه بدید تاکید کرد که حتما فردا صبح حرکت کنیم از تعداد شهدا پرسید گفتم: هنوز شمارش نکرده ام و همین طور که گوشی را با کتفم نگه داشته بودم شروع به شمردن کردم «16تا فکه 18تا شرهانی.......جمعا شد 72شهید» سردار گفت:«الله اکبر! روز عاشورا هم 72نفر پای ولایت ایستادند.» سعی کردم به بهانه ای معطل کنم تا تعداد شهدا بیشتر شود اما دستور همان بود 72 شهید به نیابت از 72 شهید عاشورا و پاسداریاز حریم ولایت تشییع شدند.
درهای رحمت خدا باز شده
Design By : Pichak |