سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















پرنیان

شراب هشت ساله

خواب دیدم جنگ بود و جنگ بود

عرصه بر مردان حیدر تنگ بود

خواب دیدم یک نفر آلاله شد

در هجوم تیرو ترکش لاله شد

خواب دیدم کربلای عشق را

کعبه را  سعی صفای عشق را

خواب دیدم روزگارم سبز شد

انتظارم سبز سبز سبز شد

شیمیایی بود چشمانش همه

سرفه می بارید بر جان همه

یک نفر بی سر  سراسر نور بود

چشم های یک نفر چون طور بود

مادری با یک کبوتر بال شد

یک نفر در آن کشاکش لال  شد

بوی باروت  زمین چون دود بود

چشمهای عافیت  مسدود بود

شهر پر بود ازشقایق های سرخ

ازنگاه  سبز عاشق های سرخ

شهر پر بود از نسیم خاکریز

از تب  حمله  از جنگ و گریز

معبری تا عرش  چون یک  رود  بود

آب های رود خون آلود بود

.........................


ادامه ی شعر را در کتاب  آیینه های خاکی جستجو کنید

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/6/31ساعت 12:57 عصر توسط گلبانگ نیازی نظرات ( ) |


Design By : Pichak